روزمرگی های شش ماهگی
اینجا میخواستیم بریم بیرون یه روز بهاری، پارک نزدیک خونه مامان شیرین رفتیم شما بغل مامان شیرین ( مامان بابایی) شما بغل مامان مریم (مامان خودم) خونه مامان شیرین بغل دایی مهربون اینحا با بابایی رفتی حموم منم مشغول عکس گرفتن از شما بعد حموم و خنده نازت منو بابایی داشتیم با هم صحبت میکردیم،دیدیم شما برای اولین بار توی خواب به پهلوت چرخیدی و خوابیدی،سریع شروع کردیم به عکس انداختن، آخه خیلی ناز شده بودی ماهانم ...
نویسنده :
مامانی مینا
16:41